کسی که الان که اینجام و عشق شهدا در قلبم هست را مدیون
این "بزرگ مرد" هستم ...
کسی که این روزها یادش ، رفتنش ، نبودنش ...
داغ مادرش را تازه تر میکند ...
و چراغیست در تاریکی این "آخرالزمان"...
کسی که ثابت کرد در این دوران قحطی شهادت هم میتوان
"شهیــــــد" شد ....
سلــــــــــام وبلاگـــــــــم
بعد از یکسال و چند ماه اومدم تا دوباره تنهایی هامو باهات پر کنم.
دلــم گرفته .
چشمام نم دار شده .
اینکه میگن :
دلتنگی مثــل آتش زیر خاکستـــر میمــونه راست گفتن.
فکر میکنی تموم شده ولی یدفعه همه وجودتو به آتش میکشه .
بغض راه گلومو بسته .
دلم میخواد هرچی زودتر برم راهیان نور ...
برم تو خاک های شلمچه و طلائیه خودمو پیدا کنم.
شهــــــــــــــــدا !
من تو این دنیا و تعلقاتش گــــــــم شدم ...
دستـــــــــمو بگیرید ...
داداش محمــــــــــــــدم چقدر این روزا به بودنت نیــــــــاز دارم ...
به محبت برادرانه ت خیلی محتاجم .. .
خیلی زیـــــــــــــــــاد ...
همیشه میگم کاشیه داداش بزرگتر داشتم ...
من فقط به راهیـــان دلبسته ام تا این عقده ها و دلتنگی ها رو خالی کنم ...
شهدا منتــــــــــــــظرم ...
یاحق.
سلام
دلم عجیب تنگ شده برایت ...
نمیدانم کجایی ... چه میکنی ... هیچ خبری ..
فقط امیدوارم خوب و سالم باشی ...
و تمام این غم ها و استرس ها و دلتنگی ها روزی به پایان رسد ...
دعایم کن در قنوت های نمازت ...
یاعلی
دلم تنگ ِ تنگ ِ تنگ است
برای بودن هایی که این روزها نیستند ...
برای تو ..
خودم
خودت..
خدا
کمکم کن ...
بسم رب الشهدا و الصدیقین
دلتنگتم ...
بیش از همه ی روزهایی که بودی ..
نبودنت و حس نکردنت صبر میخواهد ...
امروز که روز شهادت بانوی صبر است دعایم کن...
یا حضرت زینب ...
صبر من ذره ای از صبر شما را هم شامل نمیشود ...
برای من دعا کنید که تا آخر سر قول ها و حرف هایم باشم ...
التماس دعا
خداحافظ که اسوه ی صبر ..