کربلا رفتـــ ـن "خــــ ـو ن" میخواهد

به عشق شهدا و آنها که با خونشان راه کربلا را باز کردند ...

کربلا رفتـــ ـن "خــــ ـو ن" میخواهد

به عشق شهدا و آنها که با خونشان راه کربلا را باز کردند ...


بسم رب الحسین ...


کربلایی شدن به رفتن نیست ...

به شدن است ...

که اگر به رفتن بود ، شمـــــــــــر هم کربلایی بود ...



شهید شهدا جنگ جبهه حجت


داری با کسی که عاقبتش چون توست چه نجوا می کنی ، حجت ؟؟


به :ریاست محترم بخشِ بی قراری های دل ، سایه ی سر ، حضرت عشق (روحی فـداک)

از: کربلای دلم

با سلام و صلوات خاصة و آرزوی سلامتیِ دردانه فرزند ِ موعودتان

احتراماً

پیرو دعوت قبلی تان به آن بهشت ِ بی مثال و آن منزلگاهِ سرگشتی و به جهت جاماندن یک فقره دل روبه روی ایوان طلای حرم تان ، یک جفت چشم در حوالی حریم تان ، یک هوا مستی کنار ِ رقصِ بیرق تان و یک عمر تپش در کنار روضه هایتان ، درخواست آن دارم که دیگر بار با عنایت خداوندم و خواست قلبِ مبارکتان ، منت بر سرم نهاده ، دعوت به آن وادی جنونمان کنید که نزدیک است جان دادنمان از این غم ِ فراقِ شب های زیارتی تان ... باشد که آرام گیرد سرگشتی ها و بی قراری ها و تپش های عاشقانه مان و همچنین جانی دوباره گیرد این دست ها از لمس 6گوشه تان ...

 

و با تقدیم همه ی جان و روح و عشق و هستی ام


آدرس گیرنده :

شهر کربلا - خیابان بین الحرمین - ورودی باب القبله - ضریح شش گوشه - حضرت سیدالشهداء(ع)


پی نوشت :

1. نامه ام را پاراف کن حضرت عشق ؛ آرزوی دیگری نـدارم ...

2. دُل دُل را ... زین کنید ...

3.ایمان آوردم امشب ... ایمان آوردم که به ذکر مصیبت حاجتی نیست ... ما را نسیم ِ نام ِ تو دیوانه می کند ... السلام علیک یا مولانا الغریب ...

هرچند به کربلا رفتن خون میخواهد

یه آرزو داشت که همیشه به زبون می آورد.


  می گفت:  «می خوام روز عاشورای امام حسین، عاشورایی بشم».


  روز عاشورا داشت جعبه های مهمات رو جا به جا میکرد، که صدای انفجار بلند شد!


وقتی گرد و غبار خوابید، دیدم سرش از بدنش جدا شده.


سر جدا، پیکر جدا....


راوی: همرزم شهید