بسم الله ...
سلام داداش حجت ..
داداش مصطفی ...
آقاسید که منو رد کردی..
آقا محمد که اجازه دادی ختم قران برات تو این وب برگزار بشه ...
دلتنگتون میشم...
خودتون هم میدونید که وقتی دلتنگ بشم تنها نوشتن میتونه آرومم کنه ...
اما شاید نتونم بیام و اینجا بنویسم ...
یه مدتی از دستم راحت میشید :)
داداش حجت ؟
دیشب یکی ازم پرسید تو تکلیفت رو با خودت مشخص کن.
گفت تو برای چی میخوای از حجت بنویسی ؟
گفتم میخوام بشم مثل حجت ...
گفت مثل چیه حجت ؟
گفتم مثل عاقبتش ..
میخوام بدونم حجت چیکار کرد که شد شهید حجت الله رحیمی ..
گفت این خوبه ..
اما اگه تو کمکم نکنی نمیتونم ...
میخوام شروع کنم زندگی جدیدمو ...
خیلی تصمیم گرفتم و خیلی قول ها دادم اما مثل همیشه پیش خدا و شهدا شرمنده شدم.
خیلی عهد بستم و عهد شکستم ...
از امام زمانم شرمنده ام ...
جمعه ها یکی یکی اومدند و رفتند و من ...
میدونم آقا منتظر به معنای واقعی نیستم ، اما دلتنگ حضورتون هستم ..
واقعا جمعه هامون بوی درد و غربت میده ..
آقا حلالم کن ...:(
دوست دارم برم جاییکه کسی منو نشناسه ...
جایی که خودم باشم و خدا ..
بالای سرم فقط آسمون باشه ...
زیر پام فقط خاک باشه ...
اونجا برم و فقط داد بزنم خدااااااااااااااااااااااااااا منو از این وضع نجات بده ...
شهدا حلالم کنید که عکستون رو دیدم و عکستون عمل کردم ..
حلالم کنید که شرمنده ام ...
التماس دعا دارم از همگی...
حلالم کنید .
یا زهرا س
