سلام شهید محمد ...
میدانی 5 ماه پیش آمدی و در دلم چه غوغایی به پا کرده ای ؟؟
آمدی بر هم زدی تمام معادلات پوچ دنیایی ام را ...
شهید محمد تو کی بودی که این چنین مرا از دنیایم جدا کردی ؟!!!
مرا دلگیر و پایبند خودت کردی ....
راستی شهید محمد آسمانیان خوب هستند ؟
اهالی زمین خوب نیستند ...
عده ای دربند دنیای مادی مانده اند ....
اما شهید ..
عده ای هستند که به ظاهر با مازندگی میکنند و در زمین ما قدم میگذارند امامیدانی دلی دارند از جنس آسمان ...
قلبی دارند به وسعت یاران آسمانی ....
شهید با دلم چه کرده ای که ندیده دلتنگت میشوم ...
ندیده با خاطراتت میبارم ...
ندیده در دنیایت پا میگذارم و خاطرات حیات دنیایی ات را مرور میکنم
مرور میکنم و تا مرز جنون پیش میروم ....
اما نه ...
من تورادیده ام ...
چشم دلم تو را با تمام خاطراتت دیده است و هرروز بودن با تو را مرور میکند ...
چشم دلم میبیند و چشم سرم از خجالت عرق شرم میریزند ...
الان که دارم برایت قلم بر روی کاغذ میچرخانم بغض دلتنگی میفشارد گلویم را ...
کار هر شبش هست این بغض ...
دیواره ی گلو را میکوبد تا راه به بیرون بیابد ...
اما ..........
اما نمیشود اورا به همه نشان داد ...
بغض هایم قیمتی شده اند ...
قیمتشان را نمیدانم اما میدانم نباید به همه نشانش داد ...
حبسش میکنم ....
شهید محمد تو رفتی به آسمـــــــــــــانیان ملحق شدی ...
دستمان را بگیر ...
زمین جای ِ ما نیست ....
یاعلی