سلام شهید محمد ..
کار ِ من شده فقط جاموندن از قافله ...
پس چرا منو دعوت نمیکنی ...
مگه تو نمیتونی دلشون رو راضی کنی ؟؟!!
خب چیکار کنم ؟
دلم برات تنگ شده ...
آخه تو که میدونی من طاقت این همه دوری رو ندارم ...
تنها دلخوشیم بودن مامان و مزارته ...
که اونا رو هم ازم دریغ میکنی ...
خودت بگو من با این دل ِ آواره و در به در چه کنم ؟؟!!!
کجا ببرمش که آروم بگیره ...
کجا ببرمشش که تو رو داشته باشه ، مزارتو داشته باشه .... مامان رو داشته باشه ...
کجا میتونم ببرمش جز خونه ی خودت ....
هیچ جا دیگه آرومش نمیکنه محمد ...
کمکم کن شهیــــــــــد ...
دست ِ دلمو بگیــــــــر به حق ِ مادرت حضرت زهرا س
التماست میکنم ....
قول میدم ....